((بی همتا ۲۰))

((حتماْ از صفحات این وب در پایین هر صفحه دیدن کنید))

((بی همتا ۲۰))

((حتماْ از صفحات این وب در پایین هر صفحه دیدن کنید))

((دستمال کاغذی و اشک))

دستمال کاغذی به اشک گفت:


قطره قطره‌ات طلاست



یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟


عاشقم !



با من ازدواج می‌کنی؟



اشک گفت:



ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!



تو چقدر ساده‌ای



خوش خیال کاغذی!



توی ازدواج ما



تو مچاله می‌شوی



چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی



پس برو و بی‌خیال باش



عاشقی کجاست!



تو فقط



دستمال باش!



دستمال کاغذی، دلش شکست



گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

دستمال کاغذی به اشک گفت:


قطره قطره‌ات طلاست



یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟


عاشقم !



با من ازدواج می‌کنی؟



اشک گفت:



ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!



تو چقدر ساده‌ای



خوش خیال کاغذی!



توی ازدواج ما



تو مچاله می‌شوی



چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی



پس برو و بی‌خیال باش



عاشقی کجاست!



تو فقط



دستمال باش!



دستمال کاغذی، دلش شکست



گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست



گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد



در تن سفید و نازکش دوید



خونِ درد



آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد



مثل تکه‌ای زباله شد



او ولی شبیه دیگران نشد



چرک و زشت مثل این و آن نشد



رفت اگرچه توی سطل آشغال



پاک بود و عاشق و زلال



او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت



چون که در میان قلب خود



دانه‌های اشک کاشت.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد